فرشته هایی که همیشه و همه جا کنارم هستن
دیشب داشتم به دوتا ملائکه ای که روی شونه چپ و راستم نشستن فکر میکرم
دیدم با وجود اینکه همیشه و همه جا کنارم هستن ولی من اصلا بهشون توجهی ندارم
کلی ناراحتشون شدم
برای همین یه کم براشون زمان گذاشتم و شروع کردم باهاشون حرف زدن
راستش رو بخواید خیلی گله داشتن
میگفتن من اصلا حواسم بهشون نیست
اون یکی که اعمال اشتباهم رو مینوشت گفت: فکر نکن چون گناهات رو مینویسم دوست ندارم
هر وقت گناه میکنی کلی غصه ام میشه
تا هفت ساعت برات نمینویسم به امید اینکه بفهمی اشتباه کردی و جبران کنی
وقتی جبران میکنی از خوشحالی کلی دورت میگردم
وقتی یادت میره و مجبور میشم ثبت کنم تا کلی وقت حالم بده و نگرانتم
اون یکی فرشته که کارای خوبم رو مینوشت گفت
درسته منم کارهای خوبت رو مینویسم ولی ما دوتا فرشته به یه اندازه دوست داریم
بهشون لبخند زدم
آروم درگوششون گفتم
ممنونم که دوسم دارید
منم کلی شما رو دوست دارم
و بهشون قول دادم اونها رو هم به لیست کسایی که دوست دارم هر روز خوشحالشون کنم اضافه کنم